علل و عوامل عزت

علل و عوامل عزت

علل و عوامل عزت  
در سخنان پيشوايان عزت ، مطالبى بسيار درباره علل و عوامل عزت وارد شده است ، (10) عواملى كه در سايه آنها مى توان فرد را در چارچوب سيره نبوى تربيت كرد، عواملى كه با تدارك آنها فرد عزيز و در نتيجه نفوذناپذير، محكم ، راسخ و شكست ناپذير مى شود. اكنون به مهمترين اين علل اشاره مى شود.
اطاعت خدا
هيچ چيز چون بندگى و اطاعت از خدا آدمى را عزت نمى بخشد از پيام آور عزت روايت شده است كه فرمود:
ان ربكم يقول كل يوم : انا العزيز فمن اراد عز الدارين فليطع العزيز (11)
خداوند هر روز ندا مى دهد كه من پروردگار عزيز شمايم ، و هر كه خواهان عزت دو جهان است ، خداى عزيز را اطاعت كند.
اطاعت خدا ذره ناچيز و حقير را به بى نهايت عزيز و قوى مرتبط مى كند و از او موجودى سرافراز مى سازد.
از امير مومنان عليه السلام وارد شده است :
اذا طلبت العز فاطلبه بالطاعه (12)
هرگاه خواهان عزت شدى ، آن را در اطاعت و فرمانبردارى خداى بجوى .
انسان خواهان عزت ، بايد آن را از خدا و به سبب اطاعت او بخواهد كه پيام آور عزت صلى الله عليه و آله به ابو امامه فرمود:
يا ابا امامه ! اعز امر الله ، يعزك الله (13)
اى ابوامامه ، امر خدا را عزيز بدار تا خداوند تو را عزت بخشد.
عزيز داشتن امر خدا در اطاعت و فرمانبردارى اوست كه كليد عزت يابى است و هيچ چيز چون آن راهگشا به اين كمال نيست .
از اميرمومنان عليه السلام وارد شده است :
لا عز الا بالطاعه (14)
هيچ عزتى نيست مگر به سبب اطاعت و فرمانبردارى (خداى ).
مادام كه اين رابطه ميان مخلوق و خالق هستى وجود دارد، و انسان در مدار اطاعت حق است ، عزت نيز هست و چون از اين عهد الهى خارج شود، جز ذلتى خفت بار بهره اى نخواهد داشت .
تقواى الهى
تقواى الهى پوششى است كه آدمى را مصون و محكم و استوار مى سازد و او را از آسيب و سستى و ناراستى حفظ مى كند.
راغب اصفهانى مى نويسد: تقوا از وقايه است و وقايه به معناى حفظ و نگهدارى چيزى است از هر چه كه به (محافظ) قرار دادن از آنچه بيم مى رود (بدان آسيب و زيان رساند).(15)
پيامبر عزت فرموده است :
من اراد ان يكون ان اعز الناس فليتق الله (16)
هر كه مى خواهد كه با عزت ترين مردمان باشد، پس تقواى الهى پيشه كند.
تقواى الهى در ارجمندى آدمى چنان نقش آفرين است كه از امير مومنان عليه السلام وارد شده است كه فرمود:
لا عز اعز من التقوى (17)
هيچ عزتى عزت بخش تر از تقوا نيست .
تقوا سرافرازى مى آورد و پرده درى سرافكندگى ، تقوا راه مى نمايد و خودخواهى به گمراهى مى كشاند تقوا ارجمند مى كند و گناه خوار مى سازد، تقوا آزاد مى كند و نافرمانى به اسارت در مى آورد، تقوا استوار مى سازد و نفسانيت فرو مى پاشد، و چه نيكو فرموده است امير بيان على عليه السلام :
التقوى تعز، الفجور تذل (18)
تقوا عزت مى بخشد و تبهكارى ذليل مى سازد.
بنابراين نسبتى مستقيم و رابطه اى تنگاتنگ ميان تقوا و عزت وجود دارد و هر چه بر آن افزوده شود، اين فزونى مى يابد. تقواى الهى از چنان جايگاهى در عزت بخشى برخوردار است كه پيشواى پرهيزگاران ، على عليه السلام درباره اش فرمود:
لاكرم اعز من التقوى (19)
هيچ كرامتى چون تقوا، انسان را عزيزترين نمى سازد.
انقطاع
به ميزانى كه انسان به خدا تكيه مى كند و از غير خدا گسسته مى شود، به همان ميزان عزت مى يابد. زيرا عزت مختص اوست و جز با گسستن از غير خدا به دست نمى آيد. در خبرى مشهور آمده است كه جبرئيل امين خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيد و چنين گفت :
يا محمد! عش ما شئت فانك ميت و احبب من شئت فانك مفارقه ، و اعمل ما شئت فانك مجزى به ، و اعلم ان شرك الرجل قيامه بالليل ، و عزه استغناوه عن الناس (20)
اى محمد! هر چه مى خواهى زندگى كن ، اما مردم است ، هر كه را مى خواهى دوست بدار، اما جدايى است ، هر چه مى خواهى بكن ، اما جزاى آن را خواهى ديد، و بدان كه شرافت انسان در شب زنده دارى است و عزت او در بى نيازى از مردم .
اين آموزش انقطاع و عزت يافتن در سيره نبوى است . ارجمندى و بزرگى حقيقى در سايه گسستن از غير خدا به دست مى آيد.
لقمان حكيم فرزند خود را به انقطاع و قطع طمع مى خواند و در اين جهت تربيت مى كند:
پسرم ... اگر خواهان آنى كه همه عزت اين جهانى را داشته باشى ، از آنچه در دست مردم است قطع طمع كن كه پيامبران و راستكرداران به آنچه دست يافتند، منحصرا به سبب قطع طمعشان بود.
اوصياى پيامبر كه جلوه هاى كامل عزت الهى در مدرسه پيامبرند به سبب انقطاع كاملشان به كمال عزت رسيدند، و از همين روست كه در دعاى شعبانيه امير مومنان عليه السلام كه بنابر نقل ابن خالويه همه اوصياى پيامبر آن را مى خوانده اند. (21)
چنين آمده است :
الهى هب لى كمال الانقطاع اليك (22)
خداى من ، مرا انقطاع كامل به سوى خود عطا فرما.
اولياى خدا از خود گسستند و به خدا پيوستند و به عزت رسيدند و شكست ناپذير شدند. اين سنت خداست كه هر كس طمع خويش بميراند، به عزت دست يابد و عزتش پايدار ماند. از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
اطلب بقاء العز باماته الطمع (23)
ماندگارى عزت را با ميراندن طمع بخواه .
تربيت نبوى به انقطاع مى خواند تا آدمى را از اسارت برهاند و به كمال برساند. زيرا زندگى توام با آزادگى و عزت جز با انقطاع طمع فراهم نمى شود كه پيشواى آزادگان ، على عليه السلام فرموده است :
من اراد ان يعيش حرا ايام حياته فلا يسكن الطمع قلبه (24)
هر كس خواهان آن اس كه در دوران زندگى خويش آزادانه زيست كند، هرگز طمع را در دل خويش جايگزين نسازد.
ايمان
ايمان به خداوند و اعتقاد به وجود خالق و مدبر دانا و تواناى جهان ، بالاترين مجد و شرف را براى انسان به ارمغان مى آورد و در سر لوحه تمام مجدها و بزرگوارى هاى انسان قرار دارد.
من كان يريد العزه فلله العزه جميعا (25)
لله العزه و لرسوله و للمومنين (26)
امام صادق عليه السلام فرمود:
فالمومن يكون عزيزا و لايكون ذليلا (27)
مومن عزيز است و هرگز ذليل نمى شود.
جهاد
جهاد در راه خدا باعث سركوبى دشمنان انسانيت و موجب سرافرازى اسلام و عزت آيين است . تنها وسيله اى كه پيروان حق براى نزديكى به خداوند بدان دست مى يازند، ايمان به خداوند و فرستاده او و جهاد در راه او، كه بالاترين مرتبه عزت در اسلام است :
و الجهاد فى سبيله فانه ذروه الاسلام (28)
و خداوند متعال جهاد را براى عزت اسلام قرار داده است :
و (افرض الله ) الجهاد عزا للاسلام (29)
و در حديث ديگر از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است :
ذروه الاسلام الجهاد فى سبيل الله لايناله الا افضلهم (30)
رفيعترين چشم انداز اسلام ، جهاد در راه خداست كه جز بهترين مسلمانها به آن دست نيابند.
و در سخنى ديگر از رسول خدا صلى الله عليه و آله :
... ان الله تبارك و تعالى اعز امتى بسنابك خيلها و مراكز رماحها (31)
همانا خداوند تبارك و تعالى امتم را به سم ستوران و نوك نيزه ها و سنان ها عزيز و گرامى داشته است .
جهاد و پيكار در راه خدا نه تنها عزت براى كسانى است كه در آن شركت مى كنند بلكه براى نسلهاى آينده نيز موجب عزت و شرافت است .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
اغزوا تورثوا ابنائكم مجدا (32)
پيكار كنيد تا براى فرزندانتان مجد و بزرگوارى ميراث گذاريد.
امير مومنان و سرور مجاهدان در وصف جهاد مى فرمايد:
بعد از اعتقاد به اسلام ، اشرف اعمال جهاد است كه موجب قوام و استوارى دين است و اجر عظيم دارد و در عين حال با عزت و مناعت همراه است ... (33)
قرآن و اهل بيت
قرآن ، كتاب محكم الهى و اهل بيت عصمت و طهارت دو مشعل فروزان هدايتند كه تمسك به هر دوى آنها و پيروى از دستوراتشان موجب سعادت و ترك آنها يا يكى از اين دو موجب گمراهى و ضلالت است .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
انى تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى اهل بيتى ... (34)
روشن است كه راه يافته و سير كننده در صراط مستقيم عزيز است و آنكه از مسير سعادت منحرف و گمراه گشته ، ذليل است .
اميرالمؤ منين عليه السلام درباره قرآن مى فرمايد:
ثم انزل عليه الكتاب نورا... و عزا لاتهزم انصاره و حقا لا تخذل اعوانه ... (35)
پس قرآن را بر او فرستاد، نورى كه چراغ آن فرو نميرد... و عزتى است كه يارنش را شكست و ناپايدارى نباشد و حقى كه ياورانش را زيان و خوارى نباشد.
امام صادق عليه السلام نيز در مورد اهل بيت و تبعيت از ايشان مى فرمايد:
معنا رايه الحق ، من تبعها لحق و من تاخر عنها غرق ، الاوبنا يدرك تره كل مومن و بنا تخلع ربقه الذل عن اعناقكم و... (36)
پرچم حق با ماست ، هر كس از آن پيروى كند به او مى رسد و هر كسى عقب بماند غرق مى شود، همانا به وسيله ما خونبهاى هر مومنى (كه به ناحق كشته شد) گرفته مى شود و به وسيله ما، طوق ذلت از گردنهاى شما برداشته مى شود.
اميرالمؤ منين عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:
بنا اهتديتم الظلماء و بنا تسنمتم العليا (37)
به وسيله ما راه يافتيد در تاريكى و به وسيله ما بالا رفته و بر مرتبه بلند رسيديد.
اتحاد و اتفاق
يكى ديگر از عوامل بسيار مهم عزت و شرافت ملتها و اجتماعات ، همدلى ، هماهنگى و وحدت كلمه بين افراد آن جامعه مى باشد.
سخنان امير مومنان عليه السلام در نهج البلاغه ، نكات بسيار ارزنده اى را در اين مورد آشكار مى سازد، از جمله در مورد عزت و نيرومندى عرب و جهت اسلام و اتحادشان مى فرمايد:
و العرب اليوم ، و ان كانوا قليلا، فهم كثيرون بالاسلام عزيزون بالاجتماع (38)
و عرب امروز اگر چه در شما اندكند اما با يكدلى و يك سخنى در اسلام عزيزند و بسيار.
و درباره امتهاى گذشته و سرنوشت آنها در حال اتحاد و اتفاق مى فرمايد:
پس بنگريد آنگاه كه گروهها فراهم بودند و همگان راه يك آرزو مى پيمودند چگونه مى آسودند و دلها راست بود و باهم ساز وار و دستها يكديگر را مددكار، شمشيرها بر يارى هم آخته و ديده ها به يكسو دوخته و اراده ها در پى يك چيز تاخته . آيا مهتران سراسر زمين نبودند و بر جهانيان فرمانروايى نمى نمودند!؟
پس بنگريد كه پايان كارشان به كجا كشيد چون ميانشان جدايى افتاد...(39)

پی نوشت"کتاب عوامل عزت و ذلت از ديدگاه قرآن کريم




:: موضوعات مرتبط: مذهبی , ,
:: برچسب‌ها: عوامل عزت و ذلت از ديدگاه قرآن کريم"علل و عوامل عزت ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : محمد احمدی
تاریخ : پنج شنبه 3 بهمن 1392
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: